تولده من...
یکسال که بزرگتر میشوی گویا بار هایت سنگین تر میشود
زندگیت سنگین تر میشود
انگار عمرت هم سنگین تر میشود
گذر زمان هم برایت سنگین میشود
خودت هم سنگین میشوی
دیگه راحت نمیتونی قدم برداری برای هر کاری
دیگه دل دل میکنی بری یا نه همان جا بمانی برای خودت
یک سال که میگذرد انگار چیزی ته دلت ته نشین شده
و تو نمی دانی با آنهمه خاطره ی گذشته چه کنی
بسپاری به دست خاک یا همان جا ته دلت نگهش داری
یک سال که میگذرد انگار جایت را با انسانی دیگر که نمیشناسیش عوض کرده ای
یک سال که میگذرد خیلی چیزها در تو عوض میشوند
یک سال شاید خیلی راحت به زبان آید
ولی در واقع خیلی اتفاقات می افتد که
گفتنش هم راحت نیست چه برسد به فراموشی اش
اما میگذرد . . .
هر چه که باشد میگذرد . . .
(نمیدونم نویسنده این متن کیه اما واقعا حکایت حاله منه تو روز تولدم)
+ نوشته شده در یکشنبه نوزدهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 12:10 توسط شیرین
|